۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

سفر

دوستان عزیز یک مدتی نیستم و میرم سفر. دارم میرم جنوب و جزیره های زیبا و گرم خودمون. بعد از این همه سر و کله زدن با دانشجوها و چونه زدنشون سر نمره دیگه باید یه تجدید قوا بشه. احتمالا نتونم به وبلاگتون سر بزنم. به بزرگی خودتون ببخشید. وقتی برگردم حتما همه پستهایی رو که جا موندم میخونم.
دوستتون دارم

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

زندگی یعنی...

به زبان دکتر شریعتی " زندگی یعنی نان، آزادی، ایمان، فرهنگ و دوست داشتن".

اگه نون درست و حسابی نداریم، اگه آزادی مون کمه ، اگه ایمانمون سسته، اگه فرهنگ مون بعضی جاها می لنگه، ، اما یک چیز می تونیم داشته باشیم. تمام و کمال . می تونیم دوست داشته باشیم. با عشق زندگی کنیم تا زندگیمون تهی نباشه. با هم مهربون باشیم.می تونیم دوست داشتن رو تمام و کمال تجربه کنیم. این دیگه فقط دست خودمونه. دوست داشته باشیم و مهربون باشیم حتی اگه جای باقی چیزها توی زندگیمون خالیه.

دوستت دارم بدون هیچ کدوم از چیزهای دیگه که معنی زندگی میده.

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

داستانهای دانشجویان 1


دانشجو1: استاد نمره من چند شده؟

استاد: خوب نبوده، فکر می کنم 8/5 شدی .

دانشجو1: وای استاد تورو خدا، اگه اینو بیفتم اون یکی درسم هم حذف میشه، هم نیاز برداشتم. تورو خدا پاس بدید.

استاد: حالا ببینم چی میشه، احتمالا بهت پاس بدم اما ترمهای دیگه از این خبرا نیست ها.

دانشجو1: ممنون استاد خیلی ممنون...

یک ساعت بعد

دانشجو1: استاد لطفا همون رو 12 بدید که مشروط نشم.

استاد با تعجب و شماتت به دانشجو نگاه می کند.

دانشجو1: خب 11 بدید.

استاد:

دانشجو1: خب 5/10

استاد: اصلا نمره واقعی خودت رو میذارم.

دانشجو1: نه استاد پس همون 10، همون 10 خوبه دیگه . مرسی پس همون 10.

دانشجو2: استاد اگه من اینبار بیفتم رکورد دار میشم. 4 باره که این درس رو میفتم .

استاد: فکر نمیکنم با 4 بار ثبت بشه. باید چند بار دیگم بیفتی تا توی کتاب گینس ثبتت کنند.

دانشجو2:

دانشجو3 ( حدودا 20 سالی با استاد تفاوت سنی داره): استاد من که هیچی ننوشتم کلا از بیخ عربم .

استاد: واقعا هیچی ننوشتی؟!!!

دانشجو3: نه استاد ولی یک 10 به ما بدید.

استاد: هیچی ننوشتی چطوری بهت 10 بدم؟

دانشجو3: خب شما رعایت سن منو بکنید. اگه رعایت سن منو بکنید به 10 میرسه.

استاد:

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

تولدت مبارک

عزیزدلم بازهوا برفی شد و نزدیک روز تولدت. تولد 24 سالگیت. نزدیک تولدته و تو از من دوری. امسال پنجمین ساله که تولدت رو بدون تو جشن میگیرم. نمیدونم هنوزم مثل همیشه به یادم هستی یا نه. اما میدونم الانم مثل همیشه اون لبخند قشنگت روی لبته. اینجا برف اومده درست مثل روزی که رفتی. یادته من از سرما بدم میومد و تو برعکس طاقت گرما رو نداشتی؟ یادته اون همه لحظاتی رو که با هم شاد بودیم؟ یادته اون خاطرات قشنگی رو که داشتیم؟ حتما یادته، تمام لحظاتی رو که با هم خندیدیم و تمام لحظه هایی که با هم گریه کردیم. یادته خیلی ها به رابطه من و تو غبطه می خوردند؟ بهمون می گفتن دو قلوهای به هم چسبیده. شاید تو ندونی اما من یادمه که دوستام می گفتن مگه میشه، خواهرو برادر اینقدر به هم نزدیک و باهم یکی. یادته چقدر وقتی کوچیک بودی محکم بغلت می کردم و فشارت میدادم و تو هم هیچی نمی گفتی و میخندیدی؟ یادته وقتی رو که دیگه کم کم بزرگ شدی و دیگه توی بغلم جا نمیشدی بهت گفتم دیگه نمیتونم اونطوری تو بغلم فشارت بدم و تو مثل همیشه لبخندت تمومی نداشت. می دونی که خیلی دلم تنگ شده، خیلی حرفها دارم که بهت بگم که بیانش سخته. اما روزی که ببینمت بجای حرف زدن فقط میخوام ساعت ها نگات کنم و هیچی نگم. خودت تمام حرفهامو میدونی. تمام دلتنگی ها مو.

عزیزکم تولدت مبارک


عشق از خاک دمید، دانه در خاک شکفت، و تو در خاک نخواهی پوسید

خنده ات با همه زیبایی و لطف ، مانده در خلوت اندیشه من

و خدا می داند واپسین گرمی معصوم نگاهت چه شکوهی دارد

و یقین می دانم تا ابد

عشق در خاک نخواهد پوسید


۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

دل های بزرگ

میگن این روزها عشق واقعی وجود خارجی نداره . میگن نمیشه یک عشق با شکوه داشت.میگن نمیشه به عشق ها اعتماد کرد. عزیز من چرا اینطوری فکر می کنی؟ اگه نمی تونی یک عشق واقعی رو قبول کنی و اگه نتونستی تجربه اش کنی فکر نمی کنی مشکل از نیت و احساس خودت باشه؟
یک جمله از دکتر شریعتی می نویسم که توش کلی حرف هست تفسیرش با خودشما
دل های بزرگ و احساس های بلند ، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند. ( دکتر علی شریعتی )



۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

نظرات

چند تا دوست عزیز بهم ایمیل زدن که برام کامنت گذاشتن اما اینجا بالا نیومده. باور کنید من تمام نظرات دوستان رو تائید میکنم منتها مثل اینکه گاهی این Blogspot بازی در میاره و نظر به دست من نمیرسه. دوستان عزیز لطفا موقع ارسال نظر حتما دقت کنید که پیغام ذخیره نظر، براتون بیاد و بعد صفحه رو ببندید.

مرسی

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

عشق یگانه

چقدر به یگانگی عشق اعتقاد دارید؟ یا اگر اعتقاد دارید چقدر در عمل بهش پایبند هستید؟

می خوام این یگانگی رو کمی روشن کنم. قبلا هم گفتم شاید کسی ادعا کنه که همزمان عاشق دو یا چند نفر هست. اما آیا واقعا این امکان داره که شخصی در آن واحد عاشق دو نفر باشه؟ دارم از عشق حرف میزنم نه یک دوستی. عشق نه یک محبت و رابطه صمیمی ساده. عشق، همونی که آدم از داشتنش احساس نشاط می کنه. همون که با داشتنش به آرامش میرسه. با کوچکترین غم اون غمگین میشه و با کوچکترین مشکل اون دنبال راه چاره میگرده. از عشق میگم. یک عشق واقعی.

خیلی دیدم که کسی ادعا می کنه که در طول عمرش چندبار عاشق شده و هنوزم عاشقه. ببینید این که شخصی در طول زندگیش چندبار عاشق بشه ودر بازه های زمانی مختلف عشق های مختلفی رو تجربه کنه از نظر من کاملا طبیعیه. اما چطور من میتونم بگم الان عاشق شخص جدیدی هستم و هنوزم عشق دوران نوجوانی و یا سالهای قبل رو هم نسبت به شخص اول دارم؟ این یک تفکر نادرسته.

یک تفکر نادرست و یا یک اشتباه در کاربرد و استفاده از واژه ها و کلمات.

بله ممکنه شما شخص اولی رو که سالها پیش در زندگیتون بوده هنوزم دوست داشته باشید و کاملا براتون محترم باشه و نسبت بهش احساس محبت داشته بشید اما نمی تونید ادعا کنید که هنوزم عاشقش هستید. اگر شخص جدیدی وارد زندگیتون شد و عاشقش شدید، قبول کنید که اون یکی دیگه براتون کمرنگ شده. اونقدر کمرنگ که تونستید جاشو به شخص دیگری بدید. درسته شما عاشق شخص اول بودید اما نه حالا. در همون زمان حضور خودش. در همون بازه ی زمانی که با شما توی رابطه بوده و شخص دیگری جز اون در زندگی عاطفی و رابطه عشقی شما نبوده.

خب خیلی از روابط عاشقانه به سرانجام نمیرسه و گاهی دوطرف با عشق و احترام حتی از هم جدا میشن، اما بعد از سالها اگر شما دوباره عاشق شدید، قبول کنید که دیگه عاشق اون اولی نیستید. این حس احترام و محبتی که به اون دارید دیگه عشق نیست فقط یک دوست داشتن ساده است با کلی خاطرات شیرین که قرار نیست این خاطرات در زندگی واقعی شما دخیل باشه. بلکه اونا فقط در ذهن شماست و شما باید باعشقی که الان توی زندگیتون هست زندگی واقعی خودتون رو داشته باشید. نگید هنوز عاشق اونم هستم. با خودتون رو راست باشید، شما نمیتونید همزمان عاشق دو نفر باشید. عشق دوست داشتن رو به بی نهایت میرسونه و وقتی کسی رو بی نهایت دوست داشتید، دوست داشتنهای دیگه حکم عددی رو پیدا می کنند که در جمع با اون بی نهایت، همیشه مغلوبند و توی صورت مسئله زیاد ظاهر نمیشن.